خلاصه پرسیدم: استاد چه کنیم آدم شویم؟ خودم را آماده کرده‌بودم بگویند: خانم! شما باید یک چلّه ذکر بگیرید، نماز امام زمان (عج) و نماز شبتان ترک نشود، ۴۰ روز هم روزه بگیرید، از دعای کمیل پنجشنبه و دعای ندبه جمعه هم غافل نشوید و.، اما علامه نگاه عمیقی به من کردند و گفتند: سیر و حرکت باید تدریجی باشد. باید آرام‌آرام مراتب را طی کنید تا به رشد برسید. در درون شما، چشمه‌ای است. شما باید گل‌ولای را کنار بزنید تا آب این چشمه درونتان جوشان شود. پس مراقب باشید درونتان را نخراشید!

این توصیه‌ای بود که استاد به همه ما جوانان پرشور آن دوران می‌کردند. احساس می‌کردند ما با سرعت زیادی داریم در این مسیر حرکت می‌کنیم و ممکن است وسط راه به‌اصطلاح کم بیاوریم. وقتی پرسیدیم: خب، چه کنیم چشمه درونمان جوشان شود؟ اصلاً برای ما نسخه‌ای نپیچیدند. فقط گفتند: بچه‌ها! جسم شما، مرکَب شماست، مرکب روح شماست. این جسم باید تا آخرین لحظه حیات با شما همراه باشد. پس، از کار‌های ساده شروع کنید؛ برای کسی بد نخواهید، دروغ نگویید، حق کسی را ضایع نکنید و. با همین کار‌های ساده، گل‌ولای درونتان از بین رفته و آن چشمه از درونتان می‌جوشد. راستش را بخواهید، همه آنچه برای خودمان بافته‌بودیم، با حرف‌های استاد خراب شد. اما از آن روز، تا می‌خواستیم چیزی تعریف کنیم که درباره یک فرد غایب بود، یاد سفارش استاد می‌افتادیم و حرفمان را می‌خوردیم. به همین ترتیب، تلاش کردیم روی خودمان و گفتار و رفتارمان کنترل داشته‌باشیم.»

Link

می خواستم چیزی اضافه بنویسم دیدم که هرچه بنویسم در مقابل این کلام ارزشی برای خواندن نداره!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها