کتاب نامه های بلوغ عین.صاد،تموم شد ،کمتر کتابی بود که بعد از تموم کردنش به فکر حساب کشیدن از گذشته بیفتم اما وقتی این جملات رو خوندم فهمیدم که یکی از نتایج این کتاب،باید برای من حساب کشیدن از گذشته  آمادگی و برنامه ریزی برای آینده باشه:

تو می توانی برای فراغت ها و بی کاری ها و برای کارهایت برنامه بریزی
در فراغت ها،می توانی به ارزیابی حالت ها و کارهای خودت بپرداری.نقطه ضعف ها،وابستگی ها،بت پرستی ها و خود پرستی هایت را بشناسی.آنچه را که باعث خوشحالی و یا ناراحتی تو شده شناسایی کنی و آنگاه خودت را به محاکمه بکشی.
می توانی کارهایی که کرده ای و کارهایی که نکرده ای را بررسی کنی و به جمع بندی و تصمیم گیری در رابطه با گذشته و  جبران آن و آینده و کارهای آن بپردازی
در فراغت ها،فکر و مطالعه،انس با خدا،انس با قرآن ،انس با دعا هایی که هنوز چیزی از آن نمی دانی و رفته رفته باید بیاموزی ،می تواند ذهن و قلب و روح تو را سرشار نماید.
فکر و مطالعه،در مورد انسان و جهان و رابطه این دو و حرکت تاریخ و رشد جامعه ها و روابط جامعه های نیرومند و ضعیف و سرسار و فقیر و اوضاع ممالک اسلامی و مسلمان های مبارز و یا بی خبر و اسیر،میتواند برای تو سازنده باشد.به خصوص اگر روش مطالعه و تفکر را بیاموزی و با طرح سوال ها و تنظیم سوال ها ،به تحلیل و جوابگویی آنها روی بیاوری.
نامه های بلوغ،عین.صاد،ص۱۳۱

و فهمیدم که تمایز من با سایر موجودات در همین سنجش و حساب رسی هست:

پس سنجش و حساب رسی مسولیت اول توست؛چون خلقت و ساختمان وجود تو،با این توانایی همراه است و ایت توانایی ،مبنای مسوولیت توست.
تو به اندازه ای که از غریزه و عادت الهام می گیری و طبیعی رفتار می کنی،از آدمیت فاصله داری.و به اندازه ای که نظارت و سنجش و حساب رسی داشته باشی،آدم هستی،و آدم بودن خیلی سخت تر از طبیعی بودن است؛چون آدم باید هر لحظه و ار عمل و هر حالت و هر برخوردی را بسنجد و بررسی کند و از عکس العمل های طبیعی و انعکاس ها،به انتخاب های سنجیده روی بیاورد.و این سخت است؛ولی با تمرین آسان می شود و با شکر و تسلیم زیادتر و گسترده تر می شود. و با بلا و گرفتاری ها،تمحیص و تثبیت می شود.و تو باید با تمرین و شکر و بلا آماده شوی و به تدریج،این وجود شلوغ و در هم و این دل بی سامان را منظم کنی و در اختیار بگیری.
نامه های بلوغ،عین.صاد،ص۱۶۱

و فهمیدم که ارزش من به وسعت اون چیزی هست که در دل منه،و باید به وسعت دلم توجه داشته باشم:

مادام که دل تو از دنیا کوچک تر باشد و همت تو حقیر باشد و بیش از همین زندگی هفتاد ساله را حساب نکند و به حساب تیاورد؛مطمئن باشد هر کاری که بکنی،حقیر و محدود و دنیایی است،حتی اگر نماز و روزه و حج و جهاد و درس و توحید باشد؛که بخاطر دنیا و حرف ها و جلوه ها و زینت هاست.ولی اگر دل تو از دنیا بزرگتر بشود و همت تو از این محدوده فراتر برود و بیش از دنیا،از خودت توقع داشته باشی؛مطمئن باش برای این دل های بزرگ،هرکاری مفید و سودمند خواهد بود؛حتی اگر پاک کردن بینی کودک و پرداختن به کاراای عادی و روزمره باشد،که از این ها هر کاری را خریدارند.
نامه های بلوغ،عین.صاد،ص۱۷۰

همیشه باید میان سنجش کارهام اون چیزی باشه که میتونستم انجام بدم و ببینم ظرفیتم چقدر بوده و آیا اعمالم متناب با ظرفیت هام هست یا نه؟!(که مسلما فعلا نیست.)

این قرآن است که می گوید:"لیسَ للانسانَ اِلّا ما سَعی".سعی،تنها دارایی ماست و سعی،با عمل تفاوت دارد.سعی،نسبت عمل با قدرت و توانایی انسان را با خود دارد.کسی که از سرمایه اش بخشیده،با کسی که از نانش کم کرده و بخشیده است،برابر نیستند.گرچه عمل ها و حجم عمل آن ثروتمند زیادتر است،ولی سعی او اندک است. و آنچه برای انسان می ماند،سعی است،نه عمل؛که عمل بدون توجه به توانایی،عامل غرور می شود.آنچه تو را از غرور می رهاند،این مقایسه مستمر میان عمل با توانایی،میان عمل تو و عمل های دیگرانی است،که برای دنیا می کوشند؛میان عمل تو برای خدا و عمل تو برای خودت است.این مقایسه ها،تو را از غرور می رهاند؛که می فهمی برای او سعی نداشته ای و حتی می فهمی که سعی تو،سرعت نداشته و در جایگاه مناسب خود ننشسته است.
نامه های بلوغ،ص ۵۷|عین.صاد

و بالاخره فهمیدم که درد خیلی از آدمها چی هست:

بعد ها می فهمی که این درس های کار و استقامت و پشتکار،نمی تواند در دنیای بدون امید و بدون هدف،کارگشا باشد. و می فهمی که بدون این مکاشفه و آگاهی،امید و آرزویی و هدف و مقصدی باقی نمی ماند.در دنیایی که شب و روز و بهار و پاییز و زمستان و تابستان با هم است،تمی توان از شب رنجید،که روز در راه است. و نمی توان به روز دل خوش بود،که گرفتار شب است.نمی توان در بهار غزلخوان شد که پاییز در راه است. و نمی توان در پاییز غصه دار ماند،که بهار می آید.پس در این دنیای بی آرام،نمی توان نشست.نمی توان مغرور و مایوس بود.آنها که شب و روز را و بهار و پاییز را مقصد گرفته اند،هر رو به پوچی می رسند. و آن ها که حرکت را و کوچ را و رحیل را فهمیده اند و بانگ رحیل را شنیده اند،آماده اند و بهره بردار.این ها در رنج،راحت هستند و دیگر به انتظار موقعیت های خوب نیستند؛که فهمیده اند باید در هر موقعیت،کاری کرد و بهره ای برداشت.به جای موقعیت و امکانات،به موضع گیری های مناسب روی آورد.
نامه های بلوغ،ص۸۰|عین.صاد|

واقعا پیشنهاد می کنم بخونید این کتاب رو و کلا همه کتاب های عین.صاد رو.

به باور من کمترین تاثیرش خیلی چشم گیر تر از کتاب های زرد موفقیت هست که از"تخت را مرتب کن" و" صورتت را بشور دختر!!!" شروع میشه و با "غورباغه ات را غورت بده" ادامه پیدا میکنه و ختم میشه به "اثر مرکب" و "هوش هیجانی" و .

پ.ن:کتاب بعدی،"عوامل رشد،رکود و انحطاط"

پ.ن:

عین.صاد کیست؟!

بعد نوشت: یک لحظه به عکس کنار صفحه نگاه کردم،یک لحظه به مجموع آنچه در آینده قراره اتفاق بیفته ،این شد که تصمیم بر این بشه که اسم وبلاگ و توضیحاتش تغییر کنه:)))


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها